Tuesday, October 25, 2016
انتخابات
ساعت ۱۱ شب مامان نسرین پیغام داده که پسر موقع خواب گفته برام روی ورقه بنویس که به کوروش عظیمی رای بدهید میخوام بدم به بچه ها! الان هم ایشون خواب هستند و در ستاد تبلیغات دلشوره....تا فردا که تکلیف این کاندیدای کم حرف معلوم بشه!
Sunday, October 23, 2016
Saturday, October 8, 2016
بازگشت دوباره
امروز اتفاقی افتاد که من رو به فکر فرو برد که هیچ کاری رو به فردا نندازم. شاید دیگه هیچ وقت نشه انجامش داد. الان که بعد از مدت ها اومدم سراغ وبلاگ پسر میبینم دو سال هست که چیزی ننوشتم...باید بنویسم...از همین امروز و گذشته ها رو هم تا جایی که میشه جبران کنم. خاله مریم یک سال و نیم هست که از استرالیا دوباره اومده دوبی .الان هفته دوم مهرماه هست و پسر کلاس چهارم رو شروع کرده و دقیقا دو سال از پست قبلی بزرگتر شده و خاله مریم خیلی بیشتر از دو سال!
Tuesday, September 30, 2014
Wednesday, September 17, 2014
بوی پاییز و مدرسه
پسرم کم کم برای سال تحصیلی جدید آماده میشه. اومدن پاییز و باز شدن مدرسه ها با تمام قشنگیهاش، یک حس عجیبی رو برای خاله مریم تداعی میکنه...شاید زرد و پژمرده شدن گلهای حیاط که تمام تابستون رو با بابا حسن بهشون آب میدادیم و آهسته آهسته خزه بستن استخر و پایان روزهای گرم و شاد آب بازی ها دلیل دلگیری ورود پاییزه!
حالا شور و حال پسرمون برای رفتن دوباره به مدرسه، قشنگترین اتفاق روزهای پاییزیمونه.
امیدوارم همیشه موفق باشی...
Subscribe to:
Posts (Atom)