امير طلا به پسرخاله سينه زدن ياد داده . نميدونم چرا استعداد اين بچه در اسلام اينقدر زياده!! بعدشم براي اينكه بخوابونش با خواهرش خودشونو زدن به خواب و پسرم عينه مگس خودشو به در و ديوار ميزده :(( آخه در اتاقو بسته بودن و پشت در هم يه كيف گنده! كوروش خاله مريم داره مياد نجاتت ميده. دو روز ديگه اونجام خاله
Monday, July 28, 2008
پيشرفت روزانه
امروز صبح كوروش به كمك شهرزاد به من تلفن كرده . وقتي كه پيش شهرزاده از صداش ميشه فهميد چقدر خوشحاله. وقتي شهرزاد بهش گفت اللهو در جواب بعد از همون ابپر جاودانه نزديك به چند دقيقه ادامه داد به سخنراني. به قول شهرزاد كل اذان و نماز رو هم خوند.در ضمن خبرها حاكي از اينه كه تعداد قدم ها داره هر روز بيشتر ميشه و همين روزاست كه پسرم راه بره.قربونه پاهاش بشم من
Sunday, July 27, 2008
flash back
اين موضوع مال قبله ولي خوب چون اون روز به من و كوروش خيلي خوش گذشت حيفه كه ازش چيزي نگفته باشم. اين فيلم مربوط به يكي از اون روزهايي كه ما به هم كليپس ميشيم! با هم و به اتفاق مامانش رفتيم خريد و چه حالي كرديم پشت ماشين! ما دو تا بايد تمام لحظه هاي با هم بودنمون ثبت بشه براي همين هم تمام مدت عكس و فليم گرفتيم. عكس العمل آدمايي كه ما رو نگاه مي كردن خيلي جالب بود بعضي ها خواستارهمكاري بودند وبعضي ها با تعجب نگاه مي كردند.هورا چه كيفي داره
Thursday, July 24, 2008
سلام
پسر طلا سلام كردن ياد گرفته و وقتي بهش ميگن سلام كن سرشو تكون ميده. البته سر اين موضوع كه كدوم مربي موفق به اين آموزش شده؛ اختلاف نظره! مامان پري ميگه كه اون يادش داده ولي بابا حسن معترضه كه من يادش دادم! در هر صورت عليك سلام و خسته نباشيد جميعا
Wednesday, July 23, 2008
بازم گشت وگذار
Monday, July 21, 2008
تلاش براي راه رفتن
پسرم اين روزها شديدا در تلاشه كه بتونه راه بره. شهرزاد بيصبرانه منتظره اين اتفاقه وبه هر طريقي ميخواد اين كار رو بكنه حتي تو ليست سفارشاتش براي من قرص تشويق كننده كودك به راه رفتنم نوشته! فعلا كه با هم حال ميكنند. ديروز كه اصلا دلش نميخواسته از خونه خاله مژگان بره. اينقدر تو راه برگشت گريه كرده كه مجبور شدند دوباره برگردند. پسرم عاشق پله آشپزخونه خاله اشه! بره بالا بياد پايين اونهم با رعايت كامل اصول ايمني
Thursday, July 17, 2008
Wednesday, July 16, 2008
بوس از راه دور
پسر طلای خوشگلم من رو از پشت تلفن بوسیده! اونم بدون اینکه کسی بهش بگه. قربونش بشم اینقدراحساساتشو ابراز میکنه. دوستت دارم قلنبه
Tuesday, July 8, 2008
یه کوروش عجیب

دیروز کوروش با خاله مریم و مامان پری رفتند خونه خاله اقدس. چشمتون روز بد نبینه اینقدر این پسر ما که کلی هم خوش تیپ کرده بود نا آرومی کرد که خدا میدونه! بیچاره رضا که حق نداشت اصلا نگاهش بکنه.غذاشم عین کارگرا دم در رو پله ها خورده. حتی تو استخر هم کسی جز خاله مریم حق نداشته نگاهش بکنه. ولی کلی تو استخر شیرجه زده و بالاخره که خاله مریم مجبور شده زود برشگردونه خونه تو ماشین کلی آواز خونده و یک کم هم تو بغل خاله مریم رانندگی کرده!!!! اینقدر زورش زیاده که وقتی فرمونو میگیره دیگه خاله مریم نمیتونه ماشینو کنترل کنه
شناگر کوچولو
روز جمعه برای دومین بار کوروش تو استخرش در باغ بابا حسن کلی آب بازی و تمرین پای قورباغه کرد. اونقدر دست و پا زد که موقع برگشتن از حال رفته بود و تو ماشین بی حال از این ور به اون ور می افتاد.در عوض شبش و فرداش حسابی خوابید
Friday, July 4, 2008
اولین تجربه آرایشگاهی

بالاخره این خاله مریم از سفر فرنگ برگشت و دوباره کوکو بازی شروع شد. امروز من به همراه خاله مریم و مامان نسرین برای اولین بار رسما به آرایشگاه رفتم و موهامو کوتاه کردم. البته در ابتدای ورود بسیار خوشحال و خندان آرایشگاه رو روسرم گذاشتم. کلا بنده از خانمهای آرایش کرده و جینگیلی مستون خیلی خوشم میاد. ولی وقتی نوبت خودم شد خیلی خوشم نیومد ولی به هر حال پروژه با موفقیت به پایان رسید. بعد از اونهم برای رهایی از خورده موها با خاله مریم یه آب بازیه حسابی تو حموم کردیم و یه قاچم هندونه تو حموم زدیم که خیلی چسبید
Subscribe to:
Posts (Atom)