Wednesday, June 30, 2010

خوش تیپ خاله


اصلا فکر نکنید این آقای متشخص خیلی راحت این ژست رو گرفتند! اگر از پشت صحنه فیلمبرداری میشد، یک فیلم کمدی-اکشن از خاله مریم هم به یادگار می موند

Monday, June 28, 2010

همیار بیمه

این روزها کتابی از طرف مهدکودک به کوروش داده شده که در مورد بیمه و فواید اون هست. همراه این کتاب یک سی دی هم هست که تمام متن کتاب رو که شعرگونه هم هست به همراه عکس های کتاب میخونه. کوروش تمام کتاب رو حفظ کرده و حتی با تموم شدن متن هر صفحه میدونه که کی باید بره صفحه بعد. بیت منتخب این کتاب هم اینه
معنی بیمه یعنی به فکر فردا بودن
به فکر اینده ای رنگی و زیبا بودن
تقریبا تمام اعضا خانواده این بیت رو حفظ هستند. البته ناگفته نمونه که بر خلاف راوی قصه که صدای محزون، شمرده و اعصاب خورد کنی داره، کوروش اینقدر تند تند میخونه که به جز ما کسی چیزی دستگیرش نمیشه

Thursday, June 10, 2010

باغچه آبش

بعد از سرسره محبوب ترین فعالیت برای کوروش آب دادن باغچه های حیاط هست. البته هیچ وقت با باباحسن به تفاهم نمیرسند و آخرش سر شیلنگ آب در گیری پیش میاد. بیچاره درخت کاج باغچه که مجبوره نود و پنج درصد از باغچه آبش رو متحمل بشه در صورتیکه بقیه گلها خشک موندن! اونم فقط به این خاطر که بلند ترین گیاه باغچه است و کوروش خوشش میاد روش آب بریزه

Tuesday, June 8, 2010

خبرهای نانوشته

این روزها خاله مریم بی حوصله است و ننوشتن در مورد کارهای کوروش نه تنها به معنی این نیست که کار جدیدی یاد نگرفته، بلکه درست برعکس حتی ما رو با چیزهایی که بلد شده و ما نمیدونیم سورپرایز هم میکنه. مثلا چند شب پیش شروع کرد به انجام یک سری حرکات موزون و همزمان با اون خوندن یک شعر که بعدا کاشف به عمل اومد که مربوط به ورزش صبحگاهیشون میشه!!!یا انگلیسی یاد گرفتنش که دیگه آخرشه. مخصوصا من عاشق گلس(لیوان) وسامر(تابستون) هستم. این وسط فقط نمیدونم چرا هات(داغ) هوت از آب در اومده!امروز هم پسر قراره که بیننده یک تئاتر باشه.خلاصه که پسرمون دیگه داره بزرگ میشه و چشم به هم بگذاریم خودش سواد دار شده و با علاقه و استعدادی که به کامپیوتر داره، خودش نوشتن وبلاگ رو ادامه میده