Wednesday, September 17, 2014

بوی پاییز و مدرسه

پسرم کم کم برای سال تحصیلی جدید آماده میشه. اومدن پاییز و باز شدن مدرسه ها با تمام قشنگیهاش، یک حس عجیبی رو برای خاله مریم تداعی میکنه...شاید زرد و پژمرده شدن  گلهای حیاط که تمام تابستون رو با بابا حسن بهشون آب میدادیم و آهسته آهسته خزه بستن استخر و پایان روزهای گرم و شاد آب بازی ها دلیل دلگیری ورود پاییزه!

حالا شور و حال پسرمون برای رفتن دوباره به مدرسه، قشنگترین اتفاق روزهای پاییزیمونه.

امیدوارم همیشه موفق باشی...


Saturday, September 13, 2014

کلاس نمایش

گاهی موش و گاهی خرگوش!



اصطلاحات!

امروز طبق روال همیشه تلفن کردم به مامان نسرین. پسرم گوشی رو برداشت و گفت که مامانم خوابه. بهش گفتم من با خود تو کار داشتم.... در جوابم گفت:

« هر جور راحتی!!!!»


Friday, September 12, 2014

پشت و رو

از مجموعه ژستهای ایشون با لباس جدیدشون!


Thursday, September 11, 2014

تابستان

تابستان امسال، فصل آب بازی در استخر و آموزش شنا در کلاس! 




Wednesday, September 10, 2014

پسر تمیز من!

امروز حتما مهمون میاد!



این قافله عمر عجب می گذرد

انگار همین روزها بود، وقتی دایی محمد با اسباب بازی هاش صحنه جنگ و بمبارون رو شبیه سازی می کرد و باتری های سنگین و بزرگ عصر تکنولوژی قدیم رو به سر ماشین های بیچاره می کوبید. شاید این قطار از معدود غنايم جنگی و خاطرات کودک جنگ و انقلاب است که به کوروش رسیده!


رونق دوباره داستان اسباب بازی

این روزها دوباره داستان اسباب بازی و شخصیت های اون، نقش اول رو به عهده گرفتند. ازاسب سواری با وودی در سرزمین عجایب تا سفارش ضرب العجل سگ اسلینکی و پیگیری ها و تماس های مداوم با خاله مریم برای خرید و ارسال. 





دزد عروسكها

اختاپوس، دوست باب اسفنجی، در حال مهاجرت از اتاق شهرزاد!


در نقش مامان پری

امان از دست خاله مژگان!الباقی بماند.



Friday, May 23, 2014

پسر ورزشکار من

برای بسکتبال به اندازه کافی بزرگ نبود برای همین فوتبال رو دنبال میکنه!





Monday, May 5, 2014

باغ خاطرات

 باغ بابا حسن .....اونقدر نبودنش احساس میشه که کوروش رو از دوباره اومدن به باغ منصرف کرده.... 


Sunday, May 4, 2014

دیکته ترکی!

 !شاید از عوارض سفر نوروزی به ترکیه است

!گنچه به جای غنچه




Monday, April 28, 2014

چشم قهوه ای

این عنوان جدیدی است که خاله مریم برای عشقش انتخاب کرده...چشمهاش من رو یاد بابا حسن میندازه. بگذریم که تمام حرکات و رفتار و حتی گفتارش هم شبیه بابا حسن شده.
باعث بسی افتخاره برای پسر که جزء معدود افراد چشم رنگی دور و بر هست....بابا علیرضا؛ مامان بزرگ و فسقلی هم در این افتخار سهیم هستند. 

تولد در عصر یخبندان

اونهم نه یک بار نه دو بار! سه مرتبه با کیکهای مختلف!
تولدت مبارک عشق ما!





Thursday, April 17, 2014

سال نو

خاله مریم با تمام مشکلات خودش رو برای سال نو رسوند و سال تحویل رو کنار هم بودیم. هرچند این پست با تاخیر نوشته شده ولی با آرزوی سالی خوش و خرم برای همه و مخصوصا پسر گلم.



Monday, February 17, 2014

هالیدی

پسر کو ندارد نشان از خاله مژگان!
برای تعطیلی بین هفته تصمیم سفر گرفته و مقصد هم مالزی! به همه دوستان و همکلاسی هاهم اعلام کرده و قراره بعضی ها رو هم همراه ببره! برای جمع کردن بار و بنه سفر هم از مامانش پرسیده: مامان اون کیف گنده ها (منظور چمدان!) اسمش چیه؟ 
خاله مریم هم بهش برای تعطیلات تابستانی پیشنهاد سفر آمریکا رو داد!

Tuesday, January 28, 2014

افزایش گام به گام سواد

سواد پسرم کم کم در حال تکمیل هست. حروف زیادی رو یاد گرفته و با هم چک میکنیم که چه کلمه هایی رو میتونه بنویسه.  اسم خیلی از اعضا خانواده و فامیل رو بلد شده و از مریم جهانفر ه وسط مونده.
دیشب با هم ریاضی کار میکردیم. جمع اعداد. شنیدن حاصل جمع با صدای شمردن پسرک عالی بود. وسط هاش از مامانش خواست سربرگ رو براش بنویسه. این درخواستش بود:
کوروش :بنویس نام
مامان نسرین: نام کوروش 
کوروش: بنویس نام خانوادگی
مامان نسرین:  عظیمی
کوروش: بنویس منزول
مامان نسرین و خاله مریم: منزول؟؟؟؟؟!!!!!
کوروش: بنویس منزول : ریاضی
مامان نسرین و خاله مریم: موضوع ریاضی؟؟؟؟!!!!!
کوروش با خنده و با تته پته : موضوع ریاضی!

Friday, January 10, 2014

رعایت قوانین نگارش!

وقتی به بچه بگی که خط اول رو وسط بنویس، اونهم به نام ایزد که بچه عمرا ندونه ایزد همون خداست! نتیجه این میشه که کل دیکته شیفت میکنه و تازه وقتی جمله ای بلند باشه و تا آخرش تو یک خط جا نشه باقیش رو در دفتر نمیبینی و باید رو میز دنبالش بگردی! در جواب این سوال هم که چرا بقیه جمله رو تو خط بعدی ننوشتی؟ پسر میگه" نگفت سر خط!"

مریم

و اینهم اسم خاله مریم با دست خط پسرم. اونقدر لذت بخشه نگاه کردن بهش که خدا میدونه.