يه سرزمين عجايب شخصي! فكر كنم اينقدر وقتي داري با دايي احمد (به درخواست مژگان كه احمد به اندازه كافي عمو هست ولي دايي نميشه) بازي ميكني لذت ميبري كه حتما وقتي بزرگم بشي يادت ميمونه. اين مدل بازي كردن از وقتي خيلي كوچولو بودي همراه با اعتراض هاي مامان پري شروع شد و تو هم با سكوتت رضايتتو اعلام ميكردي.حالا كه بزرگتر شدي خودت داوطلبانه به پاهاش آويزون ميشي و درخواست عمليات آكروباتيك ميكني
Friday, May 23, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
کورش خیلی دوستت دارم.
دیروز کورش با مامانی و بابا برای اولین بار رفته بوستان گفت و گو کلی
سرسره بازی کرده و تاب خورده
ننوشتی مقع اذان الله اکبر میگه!
چرا امروز هیچی نذاشتی؟ من کلی کار دیگم بلدم! هیچ کدومو نگفتی!
Post a Comment