Tuesday, September 2, 2008

آب

پسرمون ياد گرفته كه بگه آب! ديروز چند بارهم براي خاله مريمش پشت تلفن تكرار كرده و هر دفعه كه تشويقها و قربون صدقه هاي خاله مريم رو ميشنيد دوباره ميگفت. حالا ديگه كارش اينه كه بره دم يخچال وايسه و آب بخواد.
پانوشت: اصولا ايشون خيلي آب ميخورن و از خيلي وقت پيش بايد دائم بهش آب ميداديم. تازگيها كه وقتي تشنه اش ميشد اگر كسي ميرفت سراغ يخچال غوغا ميكرد تا بهش آب بديم. بابا حسن كه چپ و راست بهش آب ميده و به همه هم تذكر ميده كه اين كار رو بكنن

No comments: