امروزبرای اینکه به آقا کوروش بفهمونم که بارون یعنی داره از آسمون آب میریزه و نمیشه بریم تو حیاط، مجبور شدم وقتی از بیرون برگشتم و طبق معمول با درخواست غیرقابل رد کوروش برای بیرون رفتن مواجه شدم، برای چند لحظه بذارمش تو حیاط تا بارون بیاد رو سرش! قیافه اش دیدنی بود و فکر میکرد یکی داره بهش آب می پاشه! و این باعث شد که بازگشت آرومی به داخل خونه داشته باشیم
Monday, October 27, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment