Monday, October 20, 2008

باز هم ما

دیروز من و کوروش کلی کار انجام دادیم . اول با هم رقتیم بانک. اونهم پیاده. سر خیابون مواجه شدیم با یک ماشین بتن ریز.کوروش اینقدر از ش ترسیده بود که تا یه عالمه بعدش برمیگشت عقب که ببینه کجاست. اما ورودمون به بانک....... کوروش وقتی دید که همه رو صندلی منتظر نشستن فکر کرد مطب دکتره و از من اصرار و از ایشون انکار تا بالاخره وارد شدیم و تازه بعدش دلبری های آقا از پرسنل بانک شروع شد. دم در هم که اینقدر یه خانم ازایشون و دمپاییاش تعریف کرد که نگو. ولی امان از وقتی که موقع برگشت دوباره مواجه شدیم با همون ماشین و با چه زحمتی از کنارش گذشتیم. بعدش هم دوتایی با هم رفتیم ماشین دایی محمد رو بردیم تعمیرگاه.جدیدا با هم رانندگی هم میکنیم.

No comments: