كوروش امروز رفته ديدن يك ني ني كوچولو. ميتونم حدس بزنم كه با ديدنش از اون صداهاي جيرجيركي در آورده و ابراز احساسات بزرگسالي كرده. در ضمن ميخواسته كه بره و دستشو بگيره و باهاش بازي كنه. پسرمون به خودمون رفته ! وقتي برگشته بود گوشي تلفن رو زده بود زير گوشش و همينجور يك بند با خاله هاش حرف ميزد و با زبون خودش كلي تعريفها ميكرد. بدون اين كه اجازه بده مامانش دخالتي بكنه. خوب هرچي باشه كوروش پدربزرگه پارميسه و بچه حق داشته
Sunday, November 16, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment