ميدونيد كه سه شنبه ها روز خاله مژگانه. اين سه شنبه خيلي پرماجرا بوده. اول اونكه پسر طلاي من موقع دويدن خورده زمين و سرش خورده به كنار ميز و گويا هم باد كرده و هم كبود شده )): خاله مريم كه با شنيدن اين خبر دلش از حال رفت ولي اين پنبه و پنگول بي احساس اصلا حتي نيومدن سراغش
دوم اينكه امير طلابه خاله مريم زنگ زد و طبق معمول داشت حكايت هاي كوروش رو تعريف ميكرد كه لابلاي صحبت هاش اقرار كرد كه با مامانش يه كار عجيب كردند و با كوروش جايي رفتند؛ كه با اعتراض خاله مژگان قضيه رو يه جورايي جمع كرد. حدس خاله مريم درست بود؛ بي اجازه ي مامانش؛ پسر رو برده بودند دكتر! اونم با رانندگي پنگول! حالا يه مامان نسرين عصباني دارند كه براي مذاكره باهاش دست به دامن خاله مريم شدند. خاله مژي دست از اين كارا بردار
No comments:
Post a Comment