Saturday, May 30, 2009

اذان مخصوص

کوروش که میدونید عاشق اذانه و هرجا که باشه باشنیدن صدای اذان دوان دوان و ابپر گویان خودشو به تلویزیون میرسونه ولی هر کانالی رو هم قبول نداره! فقط اذان کانال دو و علاوه بر اون نماز بعدش. خبر رسید که چند روزیه به علت همزمانی اذون با یک برنامه پخش زنده اذون از این کانال پخش نمیشه. خلاصه اینکه مامان نسرین زنگ زده صدا و سیما و اعتراض .
پا نوشت: یه روز از روزهایی که کوروش پیش خاله مریم مونده بود و مامانش رفته بود بیرون، خاله مریم موقع اذون کوروش رو صدا زد و با افتخار ازش دعوت کرد که ببینه ولی یادش نبود که پسر کانال دو رو دوست داره. پسر هم عینه اسفند با کنترل تلویزیون بالا پایین میپرید و با زبون خودش به من اعتراض میکرد.فکر کنم کلی تو دلش به من بدو بیراه گفته این فسقلی مسلمون

Friday, May 29, 2009

رقیب کوچک شهرزاد

تا الان تنها دزد سوئیت خاله مریم شهرزاد بود که البته هدفش بیشتر عناب! بود.دیروز که مامان پری و پرستار ویژه هرچی دنبال کوروش گشتند و پیداش نکردند، کاشف به عمل اومده که پسر رفته تو سوئیت و با پفکی که پیدا کرده داشته از خودش پذیرایی میکرده. حالا شهرزاد نگرانه که با این رقیب کوچولوی خانه زاد چه بکنه؟

Monday, May 25, 2009

آهنگ شناس کوچولو

کوروش تو ماشینشون یک سری آهنگ داره که مخصوص خودشه. فکر نکنید آهنگ بچه گونه یا لالایی ها! یک سری آهنگ از خواننده ها مثل لیلا فروهر و کامران و هومن.خیلی با علاقه بهشون گوش میده و تو ماشین ساکت میشینه. خاله مریم هم یک سری از آهنگهای مور علاقه کوروش رو دانلود کرده بود که برای تو ماشین در این سفر آماده کنه ولی فکر نمیکردم اینقدر مهم باشه.دو روز اول با همون آهنکهای قدیمی تو ماشین و البته رادیو فردا! سر شد که خوب خیلی ساعات خوشی نبود ولی بعد از رایت سی دی جدید عکس العمل پسر دیدنی بود. اول هر آهنگ با خوشحالی ابراز علاقه میکرد و ساکت گوش میداد و خلاصه زندگی در ماشین شیرین شد.حالا خاله مریم هر بار این سی دی رو گوش میده صدای کوروش رو هم تکرار میکنه

Friday, May 22, 2009

وب لاگ یک ساله شد


امشب وبلاگمون یک ساله میشه. یک ساله که من سعی کردم یه دفتر خاطرات خوب برات درست کرده باشم. امیدوارم در آینده از خوندنش لذت ببری.

پا نوشت : شب سالگرد آغاز وبلاگمون همزمان با آخرین شب سفر کوروش به خونه خاله مریم بود. شب خیلی خوبی برای کوروش بود و بهش خیلش خوش گذشت. از کنار دریا گرفته تا فواره های موزیکال و صرف شام. اصرارهای فراوان خاله مریم برای یک شب بیشتر موندن هیچ اثری نداشت. کوروش، خاله مریم هیچ وقت مامانت رو برای این کار نمی بخشه. امیدوارم تو از مامانت حق شناس تر باشی و امیدوارم سال دیگه مثل امروز تو پیشم باشی

Monday, May 18, 2009

مال گرد کوچولو

میگن جاذبه مالهای اینجا خیلی زیاده واقعا درسته! حتی کوروش روهم که اصلا اهل خرید نیست و ما فکر میکردیم که پاشو تو هیچ مغازه ای نذاره کلی به وجد آورده.باورتون میشه این همون فسقلی که ساعت دوازده شب داره با این ذوق جیغ میزنه و حال میکنه؟

پله برقی

پسر از پله برقی خیلی خوشش اومده و خیلی دوست داره که ازش استفاده کنه (بر خلاف مامان پریش) برای همین نباید لحظه ای ازش غفلت کنی. یک بار که داشت برای خودش تو ماجیک پلانت میچرخید و بازی میکرد یه دفعه به دنبال چند تا خانم که داشتند از پله برقی میرفتند بالا راه افتاد و من و مامانش هم جیغ زنان دویدیم.خوشبختانه اون مغز کوچولو و البته تا حدودی هم شجاعت وصف ناشدنی! کمک کردند تا ایشون لب پله اول استاپ کنند. اصلا نمیشه یک لحظه هم ازش غافل شد

Sunday, May 17, 2009

اولین گردش سفر

در اولین گردش متوجه شدیم که نباید طرف مکانهای کم نور،غیر پهناور و غیر سرد بریم. به همین خاطر مدینه جمیرا رو سریعا به سمت امارات مال ترک کردیم. خدای من اگر بدونید پسر چکار کرد؟ از اونجایی که تغییر حالت ومکان از هر جا به جای دیگه برای کوروش غیر قابل باوره، مثل یه دونه اسفند بالا پایین میپرید و خودش رو به زمین و زمان میکوبید و جیغ میزد طوری که تمام آدمها از تمام ملیت ها مات و متحیر مونده بودند. حتی گارسونهای زستورانها با شنیدن صداش با عجله از رستوران میومدن بیرون ببینند چه فاجعه ای رخ داده. اما طبق معمول بعد از گذشت این زمان ایشون شارژ شدند و آنچنان ساعت 12 شب با خنده و خوشحالی دور چرخ وفلک میدویدند که بیایید وببینید

Friday, May 15, 2009

مهمان رسید

پسر به سلامتی وارد شد! الحمدلله که رو سفید از آب در اومد.ورود به فرودگاه، هواپیما ، ورورد به اینجا و روبرو شدن با عمو بابک همه رو با خوشحالی پشت سر گذاشت. البته ناگفته نماند که مشکل همیشگی تنهاش نذاشت و همین بس که بگم اینقدر فضا ها رو عطرآگین کرده بود که تا فرداشم خاله مریم همه جا خوش بو کننده میزد. حالا بازم ما دوتایی میتونم وبلاگ بنویسیم.سعی میکنیم خبرهامون به روز باشه

Wednesday, May 6, 2009

سه شنبه پارتی

سه شنبه ها همونطور که میدونید نوبت خونه خاله مژیه. پسر از صبح که میره اونجا نمی خوابه.از عشق نماز خوندن با احمدآقا و بازی مخصوصش که عبارت است از آویزون شدن از یک دست و یک پا و تاب خوردن در هوا.همین جور دنبال این هم بازی کوچولوش! میدوه تا بهش بگه دستتو بده بعد هم خودش پاشو میاره بالا واون یکی دستشم میکنه تو دهنش!البته قبلا کل مشتش تو دهنش جا میشد!بعد هم که به افتخارش تا شب کم کم همه جمع میشن خونه خاله مژی و خلاصه پسرم جولون میده.دیروز که از صبح مامان پری هم رفته بود اونجا و پسر اینقدر خوشحال بود که همش صداش میومد.جای خاله مریم خالی

Sunday, May 3, 2009

مسافر کوچولو

بالاخره پسرم راهی شد و بلیط گرفت که بیاد پیش خاله مریم. البته ناگفته نمونه که دلهره و نگرانی از چگونگی انجام سفر توسط ایشون تمام خونواده رو گرفته. با سابقه درخشان سفر مشهد و نحوه ورود جنجالی به اماکن سر بسته خدا میدونه که از فرودگاه امام تا فرودگاه دوبی چه بگذره. فعلا که دایی محمد هم دلش طاقت نیاورد و برای کمک راهی شده. من که امیدوارم و دعا میکنم پسرم رو سفید از آب در بیاد!!خاله مریم نمیدونه از حالا چیکار کنه.برم قرش قرمز رو اول اماده کنم