دیروز خیلی به ما خوش گذشت. کلی بازی کردیم. از ترسیدن کوروش از یک ماشین کوچولوی کوکی تا کاراته بازی وارائه هنرهای رزمی تا آب بازی در وان که بالاخره با عیادت خاله مژی و پسرخاله کنکوری به پایان رسید.میشه گفت که کوروش اخر ش دیگه از حال رفت و امروز صبح من بودم با یک فسقل غوطه ور در جیش
Wednesday, June 24, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment