Wednesday, September 30, 2009

پسری با کفشهای کتانی


هرچند خاله مریم برای شش ماه آینده هم پیش بینی های لازم رو کرده بود؛ ولی مثل اینکه سایز کفشها با رشد پای پسر هماهنگ نبوده و آخر به خرید یک کفش کتانی منجر شده. همین قدر بگم که تنها کفشی که مامانش براش خریده بود، با اون رنگ قرمز مکش مرگ ما! شاید دو بار هم به پاش دیده نشد. در عوض صندلهای" اچ اند ام" یک فصل چسبیده بودند به پاش درست مثل این بلوزش که تقریبا در شش ماه اخیر هر عکسی ازش تو وبلاگ هست با این لباسه. این گواه حرفهای خاله مریمه

Saturday, September 26, 2009

قهر

فکر میکنم کوروش با من قهر کرده.البته بیشتر لج کرده. اصلا حاضر نیست باهام مثل اونوقت ها حرف بزنه. مخصوصا از وقتی با هم با وب کم چت کردیم فکر کنم بهش برخورده که چرا من پیشش نمیرم. حتما دل کوچولوش از دست من گرفته. نسرین میگه که راه میره و میگه "میم میم" یا هروقت تلفن زنگ میزنه میدوه و اسم تو رو تکرار میکنه. ولی پای تلفن اصلا حاضر نیست به خودم بگه. در عوض برای اینکه دل من رو بسوزونه دائم میگه "شهرزی" آخه من چه جوری دلم براش تنگ نشه؟

تشکر و قدردانی

کوروش ! این رو مخصوصا اینجا نوشتم تا بعدها سندی باشه برای اینکه نشون بده من از این راه دور وبلاگ مینوشتم در حالی که سال به سال کسی هیچ کامنتی نمیگذاشت. تنها دلخوشی من به اینه که تو در آینده این ها رو میخونی. امیدوارم روسفید از آب در بیای

Tuesday, September 15, 2009

افطاری


پسر در مراسم افطاری که البته در ظهر در مهدش داشته! دستش تو دعا از همه بالاتره.برای من هم دعا میکنی خاله؟ دلم اون بامیه تو دستت رو خواست با انگشتات با هم گاز بزنم.در ضمن به حضور ببری در عکسها دقت کنید

Friday, September 11, 2009

زن ذلیلی

چند روز پیش حمید عکسهای دخترش رو گذاشته بود تو فیس بوک.یاد اون شب افتادم که حمید اومد خونه ما و کوروش طبق معمول با دیدن یک بچه(مخصوصا دختر!) به ذوق اومد و شروع کرد به بالا رفتن از سر و کول اون. تا حدی که دیگه ما نگران چشم و چالش شدیم. درسا هم نه گذاشت نه برداشت یه دفعه یه جیغ بنقش به نشونه اعتراض سر کوروش کشید. قیافه پسر دیدنی بود. زودی جور و پلاسش رو جمع کرد رفت. حتی دیگه حاضر نبود بیاد تو پذیرایی . وقتی هم به زور می اوردمش با ترس به پاهای من میچسبید و حاضر نبود به درسا نزدیک بشه. باید یک سری کلاسهای "چگونه مرد سالار باشیم" براش برگزار کنیم وگرنه با این غش و ضعفی که برای جنس مونث داره حتما در آینده سرش کلاه میره

Tuesday, September 8, 2009

مریم

فکر کنید، خاله مریم کیلومترها دور از پسره و میشنوه که پسر داره میگه" میم میم"(م و ی را با فتحه بخوانید) حالا حال خاله مریم رو دریابید. مخصوصا وقتی که شنیدم که دستش رو میذاره رو گوشش مثل تلفن وبا من حرف میزنه. من قربون تو بشم

Monday, September 7, 2009

آموزش

گویا پسر در مهدش حسابی جا افتاده و یک پا مبصره! از هفته دیگه کلاسهای آموزش زبان! ایروبیک( این یکی رو خودش استاده) و سفالگری داره. دیگه مامان پری و خاله مژگان باید از پسر وقت بگیرند. خاله مریم که فقط اگه دستش بهش برسه میخورش

Wednesday, September 2, 2009

پیشو

دیروز بالاخره موفق به شنیدن صدای پسرک شدم. یاد گرفته میگه پیشو. ولی به تبعیت از صدای حیوانات اسامی اونهام اروم ادا میشه. دقیقا میتونم قیافه اش رو موقع پیشو گفتن مجسم کنم