امسال هم مثل سال پیش درمهد کودک مراسم افطاری بوده. ولی خوب افطاری این جوجوها صبح برگزار میشه. باز هم پسر من از همه بلند تر صلوا ت میفرستاده و دستهاشو برای دعا بلند میکرده. دعا کن زودتر دوباره پیش هم باشیم قربونت بشم من
Tuesday, August 31, 2010
Sunday, August 29, 2010
اعتراض به عروسک ربایی
کوروش چند تا عروسک داره که خیلی براش عزیزند و البته باید بگم مثل تمام آقایون علاقه شون دوره ایست و هر دوره یکی سوگولی میشه! ولی امان از اون وقت! باید همیشه و در همه حال همراهش باشند تا حدی که شاید منجر به لت و پار شدن اون عروسک بیچاره هم بشه
اسامی برخی از این عروسکها به ترتیب ورود به صحنه زندگی کوروش عبارتد از: ددو، ببری، بارون، ببعی، کلاه قرمزی
از میون اینها ببعی و بارون محبوبیت خاصی داشتند و جالب این که این دو تا ازعروسکهای شهرزاد بودند که توسط کوروش تصاحب شدند. یادمه روزی که شهرزاد ببعی (یا همون شان د شیپ) رو خرید چقدر بهش مینازید! ولی کوروش پس از تصاحب طوری بهش علاقه مند شد که حتی اگر شب پیشش نبود یا احیانا با ایشون به مهمونی نمی رفت خدا میدونه چه قشقرقی راه میافتاد. به قول شهرزاد اونقدر جدی با قضیه برخورد میکرد که دیگه کسی حتی به مخیله اش هم خطور نمیکرد که اونو ازش پس بگیره
در همین راستا گویا پریشب دوباره موقع خروج از خون خاله مژگان دوتا عروسک دیگه رو زده زیر بغلش و راه افتاده. شهرزاد هم تو فیس بوک از من کمک خواسته که این دزد رو جمعش کنم
Tuesday, August 24, 2010
انگلیسی
دایره لغات انگلیسی روز به روز افزایش شعاع پیدا میکنه. چند وقت پیش شهرزاد داشت ازش لغاتی رو که بلد بود سوال میکرد تا معادل انگلیسیشو بگه. بعد از پرسیدن چند تا لغت، شهرزاد مکث کرد تا یادش بیاد دیگه چه لغتهایی بلده. کوروش وقتی میبینه که شهرزاد طولش میده شروع میکنه به رسوندن تقلب و لغت های فارسی رو یواشکی به شهرزاد میرسونه تا اون ازش بپرسه. متقلب کوچولو
باز هم خداحافظی
دوباره خاله مریم دور شد و رفت تو تلفن! انگاری پسر فهمیده بود که خاله مریم برای چی داره چمدون میبنده. نزدیک به نیم ساعت فقط خاله مریم رو بوس کرده و بغل کرده طوری که هردو خیس عرق شدیم. حالا هم که فعلا مثل اینکه با من قهر کرده و اصلا حاضر به مذاکره نیست. دلم برات تنگ شده کوشو
Monday, August 16, 2010
سفره خانه سنتی
چند شب پیش به چند دلیل رفتیم سفره خانه سنتی سعد آباد. ماه رمضون، نزدیکی به سفر خاله مریم، تغییر حال وهوای بابا حسن و.... همه یک طرف، اصلا فکر نمی کردیم که کوروش اینقدر از اونجا خوشش بیاد. اولین حضور کوروش در مکانی با اجرای موسیقی زنده سنتی و در برخی مواقع راننده کامیونی! براش واقعا جالب بود به طوری که تمام مدت رقصید و حتی موقع رفتن در حالیکه روی تخت بالا پایین میپرید میگفت "بریم برقصیم" خلاصه بابا حسن و نوه اش کلی حال کردند.
پی نوشت: در اولین فرصت فیلمش رو میذارم. این روزها خاله مریم همه اش در حال دویدنه....فقط دو روز دیگه تا رفتنش مونده
بانک
بعد از یادگیری لوگوهای بعضی از مارکها مثل "ال جی"، "سامسونگ" و "دسینی" حالا نوبت به بانکها رسیده. به قول مامان نسرین چیزی هم که ماشالله اینجا فراوونه بانکه! اقتصاد نوین، ملی ایران، پارسیان و.....از همه با حال تر آرم ایران خودرو که این وسط بر خورده و به نام "ایران خودری!" شناخته شده که البته با توجه به سابقه کوروش خان نام گذاری خوبی به شمار میره! چون خودش هم کاملا خودریه!!با عرض پوزش
Wednesday, August 4, 2010
حاضر غایب
Subscribe to:
Posts (Atom)