Saturday, November 27, 2010

چی بگم؟

دقت کنید خودش رو هم میتونید پیدا کنید. یاد روزی افتادم که رفته بودم پیشش.... بعد از استقبال ناجالبی که با درخواست بیرون کردن من همراه بود، خواستم بشینم. بارون (همین عروسک منحوسی که در عکس مشاهده میشود) رو از رو مبل گذاشتم پایین و نشستم. چند دقیقه بعد من و مامان نسرین متعجب از اینکه چرا بغض شدیدی گلوی کوروش رو میفشاره ! متوجه اشاره به بارون و زمزمه اسم ایشون شدیم.......این اعتراض به من در نشستن سر جای این جماعت که تو عکس میبینید بود

Friday, November 26, 2010

سید کوچولو

دوباره عید غدیر شد و باز هم خاله مریم نبود .....سید کوچیک ما هم مهمونی گرفته و علاوه بر گرفتن عیدی از پدر بزرگش، عیدی هم داده. ولی این رو هم باید بگم که مهمان نوازیش فراز و نشیب داشته....شاید هم بیشتر نشیب! از استقبال ناگرم از دختر خاله و پسرخاله بگم یا اینکه وقتی مامان پری مانتوش رو پوشیده که بره و نشسته تا بقیه آماده بشن به مامان پری می گفته برو.....شرمنده ولی به روایت از سریال قهوه تلخ که این روزها سر وصدایی به پا کرده"تاریخ رو باید ثبت کرد".دیگه خودش بزرگ میشه توضیح میده

Thursday, November 25, 2010

سفارش جدید

دیروز وقتی باهام صحبت کرد، طبق معمول بعد از پرسیدن هزارمین بار این جمله که" جک جک خریدی؟" گفت : جامدادی بخر، ادابز!!! یعنی خداحافظ

Tuesday, November 16, 2010

آغاز وبلاگ نویسی

امروز خاله مریم نتیجه سه سال نوشتن این صفحات رو گرفت و مطمئن شد که پسرش به زودی تمام این نوشته ها رو میخونه و نوشتن اونها رو ادامه میده. وقتی خاله مریم وبلاگ رو باز کرد و دید که آخرین پست یک کامنت داره( از اتفاقات نادر) ، مثل همیشه فکر کرد مامان نسرین چیزی نوشته ولی کاملا سورپرایز شد. کوروش لغاتی روکه بلده به عنوان کامنت تایپ کرده بود. این اولین ورود کوروش به وبلاگ خودشه. خوش اومدی عزیزم

Monday, November 15, 2010

نازنین مریم

فکر میکنید خاله مریم وقتی آهنگ جان مریم رو از پشت تلفن میشنوه که یک عشق کوچولو داره براش میخونه چه حالی داره؟ مخصوصا اون قسمتش که با تاکید میگه "آی" نازنین مریم " وای" نازنین مریم "

Thursday, November 11, 2010

آخرین خبر

جک جک رسید
در پی درخواست مصرانه و پیگیری های جناب کوروش خان و سرگردانی خاله مریم از کوچه و خیابان گرفته تا سایت های اینترنتی بالاخره صبح امروز یک عدد جک جک از انگلستان به در خانه ما ارسال شد. خاله مریم برای دیدن پسر طلا و ارائه سفارش ایشون لحظه شماری می کنه

Tuesday, November 9, 2010

چت


قبلا از آغاز کار با اینترنت کوروش نوشتم. و علاقه و سرعت یادگیری استفاده از یاهو مسنجر. این هم نمونه ای از چت های آفلاین ما. حالا که دیگه انگلیسی دان هم شده و تایپ هم میفرمایند

Saturday, November 6, 2010

گودبای

دیشب که با کوروش صحبت میکردم، بعد خوندن اشعار و هنرنمایی هاش بهم گفت:"گود بای، سی یو لی تر!!" دیگه پاک خارجی شده بچه

Wednesday, November 3, 2010

مرد کوچک

دیگه واسه خودم مردی شدم

Tuesday, November 2, 2010

پسر خارجکی من


بعد از اینکه با نوشتن "ابی" با پازل های انگلیسیش مامانش رو ذوق مرگ کرده بود( البته دست کانال پی. ام.سی هم درد نکنه که با معرفی نوشتاری خواننده ها کلی سبب تسریع در یاد گیری شده!!!!) چند شب پیش اسم کتاب های زبانش رو با اونها درست کرده. قربون پسرم برم کلی زبان انگلیسی بلد شده حتی از بچه هایی که اینجا بزرگ میشن هم پیشرفتش بیشتره
پا نوشت: به شاهکارشم داره نوک پا نگاه میکنه

ذوق شعرخوانی

چند وقتی هست که پسر علاقه مند شده به ارائه آثار هنریش! و دلش میخواد اشعارش رو برای دیگران از پشت تلفن بخونه. البته از اونجایی که همه کارهاش اکستریم هست، بدون توقف باید بخونه. حتی وقتی که تمامش رو برای یک نفر خوند، باید زنگ بزنه به یک نفر دیگه و دوباره برای اون هم بخونه . در راستای این تصمیم گیری چند شب پیش، پس از تلفن به شهرزاد و آوازه خوانی بدون وقفه تلفن زدن به بقیه شروع شده: خاله مریم خواب بوده، بابا حسن نبوده، بابا بزرگ مهمون داشته، تصور کنید اشتیاق کوروش رو به خوندن، حتی خاله اقدس هم تست شده و اشغال بوده!!!!! و مامان نسرین برای رهایی از دست پسر دوباره متوصل شده به شهرزاد! دوباره جوجه طلایی، عمو زنجیر باف و .... و شهرزاد و تکرار مجدد تشویقات و ابراز احساسات