Saturday, November 27, 2010

چی بگم؟

دقت کنید خودش رو هم میتونید پیدا کنید. یاد روزی افتادم که رفته بودم پیشش.... بعد از استقبال ناجالبی که با درخواست بیرون کردن من همراه بود، خواستم بشینم. بارون (همین عروسک منحوسی که در عکس مشاهده میشود) رو از رو مبل گذاشتم پایین و نشستم. چند دقیقه بعد من و مامان نسرین متعجب از اینکه چرا بغض شدیدی گلوی کوروش رو میفشاره ! متوجه اشاره به بارون و زمزمه اسم ایشون شدیم.......این اعتراض به من در نشستن سر جای این جماعت که تو عکس میبینید بود

No comments: