اتوموبیل قشنگه عنوان یک شعر جدیده که کوروش یاد گرفته و برای من خوند. البته بعد از پنج بار شنیدن متوالی دیگه به نظر خیلی جدید نمیرسید. حالا تجسم کنید که بعد از کلی اصرار من و مامان نسرین که یک شعر دیگه بخون و از ما اصرار و از ایشون انکار مصرانه٬ بالاخره رضایت حاصل میشه و اعلام میکنه که میخوام یک شعر جدید بخوانم و ما هم خوشحال منتظر شنیدن. و اینگونه میشنویم: اتومبیل قشنگه!!!!ا
Thursday, June 2, 2011
Sunday, May 29, 2011
نوستالژی
دایی محمد وقتی بچه بود دو تا کتاب از یک سری انتشارات داشت به نامهای ًحسنی نگو یه دسته گلً و ًخروس نگو یه ساعتً . یادم هست که دایی محمد بر خلاف من که خیلی از کتابها خوب مراقبت میکردم اونها رو مورد لطف قرار میداد و این باعث شده بود من این دو تا کتاب رو به نحوی از دستش پنهان کنم. سالها بعد وقتی شهرزاد برای تمرین نمایش مهد کودک کتاب خروس نگو یک ساعت رو از مامانش خواسته بود و مامانش مستاصل از این که کتاب رو پیدا نکرده و شهرزاد هم خیلی ناراحت بود؛ اون کتاب رو بهش دادم. حالا خیلی سال بعد این پسر کوچولو از پشت تلفن کل داستان حسنی رو برام خوند و برای دومین بار خاطره این کتاب ها رو برام زنده کرد. مامانش میگه که خودش میدونه کجا باید ورق بزنه و ادامه شعر رو با صفحه جدید بخونه
توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه
Monday, May 23, 2011
مقصر کیه؟
تعداد پست های وب لاگ خیلی کم شده. مقصر من هستم که این ور دنیام یا کوروش که فول تایم سرش به انواع و اقسام سی دی های آموزشی و داستان گرمه. درسته که یار با وفایی هست و تقریبا هر روز به خاله مریم یه سری میزنه ولی بیشتر موارد خاله مریم نظاره گر روی ماه ایشون در حالی هست که دارند به بازی خودشون میرسند و انگار نه انگار که من هم هستم
Friday, April 29, 2011
تولدت مبارک
Tuesday, April 19, 2011
اول دوران عاشقی
Friday, April 15, 2011
کادو
عمو بابک که اومد یک عالمه سوغاتی هم همراهش رسید. با ممارست های مادر برای حفظ آبرو میشه گفت که برخورد این دو نفر با هم بد نبود. عمو بابک هم به توصیه اطرافیان هر دفعه که همدیگر رو ملاقات میکردند یکی از سوغاتی ها رو به عنوان کادو بهش می داد. دیگه روزهای آخر تا میگفتیم کادو، یک چیزی هم بدهکار شده بود. کوروش بعد از طلب نه چندان ملایم کادو، کادو رو میگرفت یه بوسی هم میداد و بعد دوباره روز از نو روزی از نو.....همین کارها رو کرد که دیگه هیچ کادویی از دوبی نصیبش نشد
Wednesday, April 13, 2011
برج میلاد
روز سوم عید همه با هم رفتیم برج میلاد. خیلی خوب بود. هرچند که بزرگترین هفت سین تاریخ ایران که در محوطه آن پهن شده بود چنگی به دل نمیزد ولی بالای برج و دیدن تهران در یک هوای نسبتا صاف و تمیز که در این روزها کمتر پیدا میشه خیلی جالب بود. با مزه تر از همه این که خونه ما از اون بالا خیلی خوب پیداست و قرار شد دفعه دیگه یکی بره بالا از بقیه تو حیاط خونه عکس بگیره.....
در ضمن باید بگم که به علت تنفر از وزش باد و تماس جریان هوا به صورت ایشون و وزش باد خیلی شدید در اون ارتفاع، دورادور نظاره گر مناظر بودند
در ضمن باید بگم که به علت تنفر از وزش باد و تماس جریان هوا به صورت ایشون و وزش باد خیلی شدید در اون ارتفاع، دورادور نظاره گر مناظر بودند
جشن نوروز مهد کودک
اینقدر دیر شد که یادم نیست که نوشتم کوروش مهد کودکش رو عوض کرده یا نه؟ خلاصه این که در پی تصمیم مامان نسرین برای تغییر محل ونوع کارش حالا کوروش به مهد کودک جدید که سر خیابونشون هست میره .البته دیگه بعضی روزها هم مادر و پسر با هم حال میکنند و مهد رو میپیچونند و یا نمیرن یا دیر میرن. برای عید هم مراسم ویژه داشتند. اول از همه باید یک جعبه درست میکردیم تا ببره و هفت سینش رو توش بذاره و بعدش هم اجرای سرود همراه گروه بود که ما تقریبا مطمئن بودیم که در این قسمت با شکست مواجه میشیم ولی پسر نشون داد که دیگه مردی شده. همراهی با گروه سرود و اجرای آهنگی که خاله مریم هم دوست داره:
ترنم تند میره تند میره شیفو شیفو دودو شیفوشیفو دودو
ترنم تند میره تند میره شیفو شیفو دودو شیفوشیفو دودو
Tuesday, April 12, 2011
سفر کیش
خاله مریم تمام غیبت ها رو جبران میکنه
قبل از عید با هم رفتیم کیش....خیلی خوش گذشت، هر چند خیلی هول هولکی شد که بماند چرا.....تو فرودگاه و هواپیما که یک آقای تمام بود. تو سفر هم به جز دلتنگی برای بارون عزیز مشکل دیگه ای نبود که البته روز آخر تو فرودگاه به اوجش رسید، که بریم خونه پیش بایون
و سال نو مبارک
Tuesday, February 22, 2011
فیلتر شدیم
آخه من و کوروش رو چه به این حرفها! وبلاگ ما هم فیلتر شده! میبینی تو رو خدا! آخه من و تو ؟سیاست؟!!!!خلاصه غیبت از این قراره
Wednesday, February 2, 2011
تبریک تولد
امروز تولد مامان نسرین هست. صبح که بهش زنگ زدم تا تبریک بگم ازش پرسیدم پسر تبریک گفته؟ جواب داد: دیشب بهش گفتم که تولدمه، برگشت بهم گفت مبارک باشه!!!!این اولین تبریک رسمی کوروش به مامانشه
Friday, January 21, 2011
عصر ارتباطات
این روزها با پیشرفت چشمگیر در عرصه اینترنت و رایانه! و مجهز شدن خانه تمامی افراد خانواده به سیستم اینترنت پرسرعت و وایرلس و وی پی ان، دیگه من و کوروش هر جا که باشیم تقریبا ور دل هم هستیم. پس از پروژه موفقیت آمیز ارتباط تصویری دیگه خاله مریم علاوه بر دریافت ایکونهای یاهو کلی عکس از مذاکرات تصویریش داره که کوروش در موقع گقتگو ثبت میکنه. حتی حالا که خاله مریم هم برگشته باید یه موقع هایی بره تو کامپیوتر و با هم یه سلام علیکی بکنند. استقبال کوروش از خاله مریم بینظیر بوده. ماچهاش، همون نیشگونهای ریز ریزش که مخصوص کسانی هست که خیلی دوستشون داره و ابراز احساسات به سوغاتیهاش که خستگی خاله مریم رو از تنش در اورد
Subscribe to:
Posts (Atom)