خاله مريم به پسر رسيد و برگشت.....روزهاي خوب كنار هم بودن دوباره خيلي زود تموم شد . تمام لحظه هاش نوشتني بود ولي اينقدر زمان زود گذشت كه حتي هنوز فكر ميكنم پسر رو دل سير نديدم چه برسه به نوشتن از خاطرات......پسرم اومده بود فرودگاه و البته ناگفته نمونه كه اينبار فقط منتظر من نبود!!!! اين تكنولوژي بعضي وقتها به نفع آدمه بعضي وقتهام رقيب ميشه واست!!!! من و كوروش و اي پد!!!!
Sunday, May 12, 2013
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment