Sunday, June 28, 2009

No Comment!

خیلی خوشگله.خیلی ماهه.خیلی آقاست.خیلی طلاست.اصلا نمیشه دل ازش کند.من که دائم در حال چشم کردنشم! هرروز خوشگلتر و بزرگتر و ماه تر از روز قبل. پسر عشقه

Thursday, June 25, 2009

سقوط آزاد

هم خنده دار بود وهم خیلی خطرناک. کوروش طبق معمول داشت با شیر اب حیاط بازی میکرد که خاله مریم باز هم با موبایل افسانه ایش شروع به ثبت وقایع کرد. به دستور مامان نسرین که پشت در حیاط نظاره گر ما بود؛ خاله مریم هم رفت تا از زاویه بهتری عکس بگیره. ما دو تا برای اینکه کوروش صورتش رو برگردونه و به دوربین نگاه کنه کلی بال بال زدیم وبه عباراتی نظیر "کوروش پیشو و کلاغه رو ببین " متوسل شدیم. که پسر با چشمی بر آسمان به طرف ما حرکت کرد.تجسم کنید قیافه ما دو تا را در این لحظه در حالی که در نیم متری اون چاله کنتور و شیر فلکه ای بود که بابا حسن درش رو باز گذاشته بود! پسر علیرغم بال بال های ما که یک سری نرده آهنی بینمون مانع از توقف سر به هوای کوچولو میشد به راهش ادامه داد و عینه لحظه ها فرو رفت تو چاله! خیلی خوشحالم که هیچیش نشد.فرشته محافظش خیلی کارش درسته

Wednesday, June 24, 2009

راه حل

دیگه مامان نسرین باید این رویه رو عوض کنه. اگر این اعتصاب غذای روزانه و شیر خوردن های دائمی شبانه و غوطه وری های فردا صبح در جیش های تولیدی ادامه پیدا کنه دیگه خاله مریم بی خاله مریم.معلوم نیست به سر اندوخته بدنی این بچه با این دلسوزی های بیفایده چی میاد.
الان که دارم این پست رو مینویسم پسر پیشم نشسته و داره دل من رو میبره.اینقدر ماه شده

یک روز فراموش نشدنی

دیروز خیلی به ما خوش گذشت. کلی بازی کردیم. از ترسیدن کوروش از یک ماشین کوچولوی کوکی تا کاراته بازی وارائه هنرهای رزمی تا آب بازی در وان که بالاخره با عیادت خاله مژی و پسرخاله کنکوری به پایان رسید.میشه گفت که کوروش اخر ش دیگه از حال رفت و امروز صبح من بودم با یک فسقل غوطه ور در جیش

Monday, June 22, 2009

بالاخره

بالاخره تونستم وارد وبلاگ بشم. این روزها اوضاع اینترنت خیلی خرابه. خیلی چیزها نوشته نشده. خوب این هم نقش کوروش در تحولات اخیر!چون نمیدونم دوباره کی میتونم وصل بشم چند تا چیزی رو که یادمه تیتر وار مینویسم
علیرغم علاقه شدید کوروش به ابپر ایشون اصلا از بانگ های شبانه خوششون نمیاد
همزیستی غیر مسالمت آمیز با انواع حیوانات از گنجشک لب دیوار گرفته که تا نپره ایشون حاضر نمیشه بره بیرون تا کلاغ که قارقارش از غرش شیر وحشتناک تره
رایحه دل انگیز دائمی! این روزها کوروش مثل یک منبع تولید آلودگی هوا عمل میکنه و لقب راسو گرفته
برخلاف پیش بینی های قبلی ظاهرا این مامان نسرینه که با واکرش برای بقیه فاتحه میفرسته! با این خاله های مریض و کج وکول
اختتامبیه این پست افسانه ای هم حضور چشم گیر و خیره کننده پسر در مراسم عروسی عموش بود. پسر در کمال ناباوری دائم وسط سن رقص بود و حتی لگد شدن پاش و تصادم با گوشه میز نتونست متوقفش کنه. توقع ندارید که فیلمشو بذارم؟

Thursday, June 11, 2009

آعاز دوران پادشاهی

آغاز تعطیلات تابستونی شهرزاد یه جورایی به نفع پسر هم هست. هرچند این پنبه به قول برادرش "همیشه تعطیل" (طرفدارهای پنگول میفهمند من چی میگم) خیلی هم مسئولیت پذیر نیست! ولی خوب با هم حال میکنن! پسر هم وقت رو تلف نکرده و از روز اول شروع به استفاده بهینه از وقت کرده و خارج از نوبت رفته خونه خاله مژی. حالا خاله مریم که بیاد دیگه تیم تکمیله و فقط باید منتطر آزادی امیر طلا باشیم.
پا نوشت:فکر کنید پسر بخواد کنکور بده؟ ما که اونوقت رفع زحمت کردیم. زحمتش با این پنگول و پنبه است

Friday, June 5, 2009

گربه بستنی خور


گربه کوچولوی خونه خاله مژگان پشت پنجره اتاق شهرزاد! هر بلایی که میخوان سرم میارن من هم که حال میکنم

Tuesday, June 2, 2009

خنده

چند شب پیش کوروش موقع خواب زده زیر خنده. اینقدر خندیده که دلش داشته ضعف میرفته.حتما برای خودش جوک تعریف میکرده!شاید هم یاد کار خنده داری که یکی از اطرافیانش انجام داده افتاده. کاش یادش میموند و وقتی بزرگ میشد برامون تعریف میکرد! ولی من رو یاد این ضرب المثل انداخت :"خود ....و خود خنده! خود مرد هنرمنده !"
یکی به من بگه چیکار کنم که بتونم آخر جمله نقطه و علامت ! بذارم؟