روزي كه خاله مريم ميخواست بره؛ براي اينكه پسرم تنها نشه خاله مژي اومد بردش. اما فردا صبحش اينقدر گريه كرده و رفته پشت در سوئيت كه دوباره خاله مژي اومده بردش): شب كه بهم زنگ زد اينقدر باهام با همون زبون الكيش حرف زد كه من و مامانش خنده مون گرفته بود. مخصوصا وقتي آهنگ مخصوص خودمون رو براش ميخوندم (اين پسر منه منه) و ميتونستم قيافه اش رو تجسم كنم كه منتظره تا من مكث كنم وتكرار كنم ”منه منه“ و اون غش غش بخنده.ميخورمت من يه روزي
Thursday, February 26, 2009
مشتي كوروش
تمام پيش بيني ها درست از كار دراومد! پسر قطار رو رو سرش گذاشته و تقريبا تمام مسافر ها رو كلافه كرده. ديشب هم كه به خاله مريم زنگ زد خيلي بد اخلاق بود. بايد يه فكر اساسي براي اين مسئله كرد وگرنه چه جوري سوار هواپيما بشه بياد پيش خاله مريم. حالا ايام عيد فرصت خوبيه كه تو عيد ديدني ها به بودن با بقيه عادت كنه
Monday, February 16, 2009
رفع سد معبر
از وقتي كوروش ياد گرفت كه چهار دست و پا راه بره تغييراتي توچيدمان خونه مامان پري رخ داد.از جمله اين كه جلوي پله هاي سالن رو با يك مبل بستند وفقط يك راه باريك براي رفت وآمد باقي ماند كه اونهم با جا روزنامه اي به صورت موقت بسته ميشد.از وقتي خاله مريم به سوئيت نقل مكان كرده رفت وامد از اين راه باريك زياد شده وپسر طلا هم دائم با خاله مريم در حال رفت و آمده.انگار كه اين پايين حياط خونه خاله مريمه!مخصوصا با قلمه گلهاي بابا حسن كه داخل سالن پرورش مي يابند! خلاصه مامان پري دائم نگرانه كه نكنه كوروش بره اون پايين و هميشه به قول خودش مواظبه كه در (يا همون جا روزنامه اي مفلوك كه به علت جابجايي مداوم و بار سنگين داخلش درب و داغون شده!) بسته باشه.ولي ديروز كوروش در يك حركت جديد خيلي جدي جا روز نامه اي رو با زور معرف حضورتون كنار زد و بعد با همون روش عقب عقب كه براي پايين رفتن از پله استفاده ميكنه اومد پايين و شروع كرد به گشت و گذار
Wednesday, February 11, 2009
تخم كبوتر
امروز براي به حرف دراوردن كوروش متوسل شديم به تخم كبوتر!البته با سابقه خانوادگي موجود و اثربخشي ان بر دايي و پسرخاله عزيز جاي بسي اميدواري است كه نسل سوم نيز با اين روش به سخنراني بپردازند.اولين تلاش براي خوراندن آن توسط خاله مريم با شكست مواجه شد و حتي مابقي اثر آن بر روي زبان كوروش توسط پشت دستهاش كاملا پاك شد! در مرحله بعد خاله مريم سعي كرد تا با حل كردن اون در ماست(تنها خوراكي مورد علاقه در تمامي لحظات)كمي از اون رو بخوراند.اگر اثر بخش بود حتما قسمتهايي از اولين سخنراني رو در وبلاگ ميذارم
ميبينيد براي انجام هر كاري بايد به چه چيزها متوسل شد؟ از فلوث گرفته تا تخم كفتر
ميبينيد براي انجام هر كاري بايد به چه چيزها متوسل شد؟ از فلوث گرفته تا تخم كفتر
Monday, February 9, 2009
فلوس
اين قضيه درگيري كوروش با ٠٠٠٠ ديگه خيلي مسئله ساز شده.هرچي خاله مريمخواست ادب رو رعايت كنه و چيزي ننويسه نشد.الان ديگه چند ماهي هست كه ادامه داره و ديگه به يه دلنگراني تبديل شده.خاله مريم كه ديگه حتي وقتي ياد كوروش ميفته كه داره چه عذابي ميكشه گريه اش ميگيره. اون دو تا دندون كوچولو رو اينقدر مياره جلو و فشار ميده كه خيس عرق ميشه.تمام دستورات پزشكي قديم و جديد بيفايده بودند. شربت انجير، روغن زيتون، پارافين!، ثناگل و هزار تا روش سنتي و پيشرفته ديگه.حالا آخرين تجويز اسمش فلوسه! خدا كنه اثر كنه. در اين صورت يه عكس اختصاصي از اين گياه تو وبلاگ ميذارم.البته در كنار معرفش “خاله بنفشه“ .خدا كنه پسرم خوب بشه
Thursday, February 5, 2009
دندون هاي تنبل
پا قدم خاله مريم خيلي خوب بود؛ دندون هايي كه همه منتظرشون بودند بالاخره رويت شدند و شهرزاد كاشف اين مسئله بود.حالا ديگه به زودي اون دوتا دندون كوچولوي فك پايين از تنهايي دراز مدتشون در ميان و جمعشون با بقيه جمع ميشه.
Wednesday, February 4, 2009
استقبال گرم
خاله مريم دوباره برگشت! هميشه نگرانم كه نكنه اين دفعه كوروش باهام گرم نگيره وغريبي كنه. ولي پسرم ايندفعه هم سنگ تموم گذاشت. به محض ورود من اومد دست انداخت گردنم اينقدر بوسم كرد كه خستگيم در رفت. بعدش هم وقتي لباسهايي رو كه براش خريده بودم بهش نشون دادم با خوشحالي برميداشت و باهاشون يه چرخي ميزد و همين جور حرف ميزد. وقتي هم خاله مژگانش اومد انگار كه ميخواست همه چيز و براش تعريف كنه كلي سخنراني كرد
Subscribe to:
Posts (Atom)